فرزندپروری یکی از بزرگترین مسئولیتهای انسانی است که بسیاری از انسانها،آمادگی انجام این امر خطیر را ندارند.مشکلات اقتصادی،فقر فرهنگی، وجود بیماریهای روانی و اعتیاد والدین،طلاق،مرگ یک یا هر دو والد و بسیاری عوامل دیگر،در کنار هم باعث میشوند کودکان بدون سرپرست مناسب باشند.
با توجه به مشکلاتی که این کودکان و سایر کودکان بدسرپرست و کودکان خیابانی برای اجتماع ایجاد میکنند،که در نهایت منجر به افزایش آسیبهای اجتماعی و کاهش بهداشت روانی- اجتماعی میشود،لازم است در زمینه پیشگیری قدمهایی جدّی برداشته شود.در همین راستا افراد مختلف جامعه، به ویژه دستاندرکاران امور فرهنگی، کلیهء کارکنان مدارس، مشاوران و مددکاران اجتماعی، باید اطلاعاتی دربارهء مسائل و مشکلات این کودکان داشته باشند.در این مقاله به اختصار مطالبی در این باره مطرح میشود.
اهمیت وجود خانواده برای کودک
میشل لمب(1982)میگوید که کیفیت(نه وسعت)، تعامل با نوزاد در گرو ارتباط توأم پدر و مادر با اوست. هم چنین نوزادان به هنگام اضطراب و هیجان،مادر را بر پدر ترجیح میدهند،لکن در شرایط عادی که هم پدر و هم مادر در کنار آنها هستند،هیچ گونه ترجیحی قایل نمیشوند.او در پژوهشی نشان داد که خواهران و برادران در پرورش سایر فرزندان نیز نقشهایی دارند و الگوهایی برای تقلید فرزندان کوچکترند.کودکان به هنگام کنش متقابل با خواهران و برادران الگوهای وفاداری،کمک کردن به دیگران،محافظت از هم در کنار اختلافها،تسلطجویی و رقابتها را میآموزند و این الگوها قابل تعمیم به سایر روابط اجتماعی است(ماسن،1375).اما کودکانی که در شبانهروزیها و دور از خانواده زندگی میکنند از تمام این موهبتها بیبهرهاند.
جنبههای مختلف فقدان والدین
فقدان والدین دارای جنبههای مختلف است و نباید تنها جنبههای منفی آن را در نظر گرفت.با توجه به برخی تحقیقات و مشاهدهء زندگی افراد مختلف به نظر میرسد که عوامل مختلفی مثل مکانیسمهای جبرانی1که آدلر در نظریهاش بیان داشته،جانشینهای والدین در زندگی فرد، مسائل اقتصادی-فرهنگی و بسیاری عوامل دیگر میتواند از تأثیر محرومیت از والدین بکاهد.طبق بررسی آلبرت بسیاری از افراد شهیر و نابغه در تاریخ،محرومیت والدین را در کودکی تجربه کردهاند و نسبت کسانی که از پدر محروم بودهاند به کسانی که از مادر محروم بودهاند،2 به 1 است. ظهور این گونه نوابغ در همهء رشتههای علمی اعم از هنر، علوم انسانی،علوم طبیعی و نظامی دیده شده است.ایزنستات (1978)با مطالعهء زندگی نامهء 699 نفر از بزرگان به این نتیجه رسیده است که یتیمی و داغداری در کودکی،مشخصهء بارزی از آنان بوده است.وود وارد(1974)نیز اشاره میکند
که دو پنجم دانشمندان شهیر یکی از والدین خود را در دورهء کودکی از دست دادهاند(آدامز،1379).
بکر(1974)مشاهده کرده است که افراد محروم از پدر،به طور معناداری خلاقتر از افراد واجد پدرند.مارتیندال (1972)در مورد شاعرانی که زندگی آنها را بررسی کرده،به این نتیجه رسیده است که غیبت پدر با خلاقیت،احتمال بروز آسیبهای روانی و هویت جنسی رابطه داشته است.کودکان محروم از پدر به طور کلی امور را به طریقی غیر متعارف و انحرافی مینگرند،آنها کمتر تابع آداب و رسوماند و احتمالا جنبههای ابداع و اختراع در آنها بیشتر است،به ویژه اگر از نظر اقتصادی وضع مناسبی داشته باشند.
سن کودک هنگام گسیختن خانواده
سالهای اولیهء کودکی خطیرترین زمان ممکن برای از دست دادن یکی از والدین است.آنتونی و دیگران(1958) پیش بینی کردهاند که هر گاه جدایی والدین در اوایل کودکی روی دهد و مادر در حدود 2 یا 3 سالگی پسرش ازدواج مجدد نماید،احتمال بزهکار شدن پسر بسیار بالا میرود.تیومن و همکارانش(1971)از این فرضیه جانبداری کردهاند که سالهای اولیه یعنی از تولد تا 6 سالگی،مهمترین دوران شکلگیری شخصیت است.این نظر،با نظر گزل که معتقد است کودک در 5 تا 6 سالگی نسخهء کوچک جوانی است که در آینده خواهد شد،همخوانی دارد.
گلوکس(1950)به این نکته دست یافت که خانوادههای گسیخته نه تنها بزهکار پرورترند،بلکه به موازات آن که گسیختگی خانواده زودتر و در اوان کودکی رخ دهد،احتمال بزهکار پروری آن افزایش مییابد.عموم پژوهشها حکایت از آن دارند که هر قدر شمار افراد خانواده کمتر باشد،احتمال ایجاد کودکان بزهکار در آن کمتر است اسکن بسیاری از افراد شهیر و نابغه در تاریخ، محرومیت والدین را در کودکی تجربه کردهاند و نسبت کسانی که از پدر محروم بودهاند به کسانی که از مادر محروم بودهاند،2 به 1 است.
(آدامز،1379).
تأثیرات جدایی به مقدار زیادی وابسته به سنی است که نوزاد از والدینش جدا میشود.از یک نظر جدایی از مادر (یا والدین)قبل از 6 ماهگی تأثیرات مخرب سنین بعد را ندارد.کودکانی که از والدینشان بعد از 6 ماهگی جدا میشوند،معمولا تا درجاتی وابستگی قوی به والدین خود پیدا کردهاند و این حالت آسیبزاتر خواهد بود(لفرانکویس، 1990).
از سوی دیگر از نظر«دورهء حساس رشد»2،هر قدر سن جدایی نوزاد از خانواده(به عنوان یک محیط غنی)کمتر باشد،آسیب بیشتری است.دوران نوزادی یک دورهء حساس در رشد است و اگر نوزاد در طی آن تجارب غنی و تحریکات حسی متنوعی نداشته باشد،دچار کمبود پایداری در برخی مسائل رشدی میشود.در واقع دورهء حساس رشد،زمانی بهینه برای ایجاد تواناییهای خاصی در نوزاد است که مرز آن تا حدود دو سالگی است.مسائل مربوط به دورهء حساس
اسکن آنتونی و دیگران پیش بینی کردهاند که هر گاه جدایی والدین در اوایل کودکی روی دهد و مادر در حدود 2 یا 3 سالگی پسرش ازدواج مجدد نماید، احتمال بزهکار شدن پسر بسیار بالا میرود. رشد از دههء 1940 مطرح شد و جزو اولین تحقیقاتی که شاهدی بر وجود این دوره است،تحقیق دنیس(1957 و 1960)میباشد.طبق مشاهدات دنیس(به نقل از برک،1991) کودکانی که در پرورشگاههای لبنان زندگی میکردند،بعد از یک سال در سیستم حرکتی و تکلم دچار عقبماندگی میشدند.خیلی از آنها تا یک سالگی نمیتوانستند بنشینند و دیگران تا سن قبل از مدرسه به خوبی نمیتوانستند راه بروند. هوشبهر متوسط آنها بین6-1 سالگی،53 بود.در سال 1956 در لبنان فرزندخواندگی قانونی شد و بچههای زیادی از پرورشگاهها به منازل برده شدند.با مقایسهء بچههایی که به فرزندخواندگی پذیرفته شدند و زیر یک سال بودند،با آنها که دیرتر فرزند خوانده شدند،این سؤال برای دنیس مطرح شد که آیا محیط غنی در سنین بالاتر میتواند جبران کنندهء کمبودهای اولیه باشد؟یافتههای دنیس نشان داد کودکانی که زیر یک سالگی به فرزندخواندگی پذیرفته شدند،بر عقب ماندگی اولیهء خود غلبه پیدا کردند و حدود 50 نمره هوشبهر افزایش داشته،در عرض دو سال به نمرهء طبیعی یعنی حدود 100 رسیده بودند.برعکس،آنها که دیرتر به فرزندخواندگی پذیرفته شدند،گرچه به سرعت در هوشبهر رشد داشتند،ولی هرگز نتوانستند به طور کامل عقبماندگی اولیه را جبران کنند.این گروه 8-6 سال بعد از فرزندخواندگی،هوشبهری بالاتر از 70 داشتند.دنیس چنین نتیجهگیری کرد که اصلاح و غنیسازی محیط تا قبل از دو سالگی برای جبران محرومیتهای اولیه میتواند کارساز باشد(برک،1991).
تحقق مشابهی توسط اسکوداک3و اسکیلز4(1966، 1945)انجام شد.آنها کودکانی را که در سن متوسط 19 ماهگی به فرزندخواندگی پذیرفته شده بودند،در دراز مدت بررسی کردند.بعد از حدود دو سال فرزندخواندگی،عملکرد آنها بهبود پیدا کرد و هوشبهر آنان به 96 رسید.سپس زمانی که بزرگتر شدند،نیمی از آنها دورهء دبیرستان را گذرانده بودند،چهار نفر دانشگاهی بودند و یک نفر درجهء PHD از دانشگاهی معتبر داشت و همهء آنها مهارتهای شغلی مناسب داشتند.از سوی دیگر گروهی که در پرورشگاه باقی ماندند،از نظر درسی و شغلی و تشکیل خانواده وضعیتی بسیار پایین و نامناسب داشتند(برک،1991).
مشکلات مختلف کودکان بیسرپرست و بدسرپرست
به طور کلی میتوان گفت کودکانی که در خانوادهء تک والدی زندگی میکنند،کودکانی که به فرزندخواندگی دایم یا موقّت پذیرفته شدهاند،کودکان ساکن شبانهروزی، کودکان خیابانی و بیخانمان و کودکانی که در خانوادهء گسیخته و آسیبزا زندگی میکنند،دارای طیف وسیعی از مشکلات مشابه و متفاوت با یکدیگرند و به نظر میرسد کودکان خیابانی و کودکان شبانهروزی چون از زندگی با
میران اعتماد به نفس کودکان شبانهروزی با رفتن به کلاسهای بالاتر کاهش مییابد،به نحوی که بین کودکان کلاس اول و دوم و کودکان کلاس چهارم،پنجم و اول راهنمایی،تفاوت معنادار وجود دارد.
اسکن والدین محروماند،مشکلات بیشتری دارند.
بسیاری از این کودکان به طور متناوب در خانوادههای مختلف(بستگان،داوطلبان فرزندخواندگی)یا در شبانهروزی نگهداری میشوند.در این جا به اختصار به برخی مشکلات این کودکان اشاره میکنیم.
1-فقدان احساس امنیت و تأمین نیازها
کودکان بدسرپرست،بیسرپرست و کودکان شبانهروزی دچار این مشکلاتاند:جا به جاییهای مکرر(از یک مرکز به مرکز دیگر،از یک خانه به خانهء دیگر و از خانه به شبانهروزی و برعکس)،تغییر کارکنان شبانهروزی،تغییر سیاستهای مرکز نگهداری که ممکن است زیر نظر سازمان بهزیستی یا زیر نظر هیأت امنا باشد و کمبود امکانات مختلف رفاهی و تفریحی.همهء این موارد منجر به احساس بیثباتی،عدم امنیت و عدم ارضای نیازهای مختلف میشود. بیثباتی و عدم امنیت خود باعث بروز احساساتی مثل گناه،شرم و ادراک دنیا به عنوان جایی خطرناک میشود.
2-کمبود اعتماد به نفس و خودپنداره
تحقیقات در مورد مقایسهء میزان اعتماد به نفس و خودپندارهء کودکان عادی و کودکان ساکن در مراکز شبانهروزی،نتایج مختلفی را نشان داده است،ولی در مجموع بیشتر آنها بیانگر سطح پایین اعتماد به نفس و خودپنداره در کودکان شبانهروزی است. تحقیق بابایی و همکاران(1369)در مراکز شبانهروزی استان تهران و تحقیق صوفیوندی(1375)در شبانهروزی استان کرمانشاه نشان میدهد فرزندان شبانهروزیها دارای سطح اعتماد به نفس پایین،اعتماد به خود و دیگری ضعیف و خودپندارهء رسش نیافتهاند.در تحقیق مرتضوی(1372)مشخص شد که میزان اعتماد به نفس کودکان شبانهروزی با رفتن به کلاسهای بالاتر کاهش مییابد،به نحوی که بین کودکان کلاس اول و دوم و کودکان کلاس چهارم،پنجم و اول راهنمایی،تفاوت معنادار وجود دارد.
3-احساس فقدان حامی،عدم توانایی بیان مشکلات با فرد مناسب و عدم مورد علاقه بودن
کودکان بدسرپرست و تحت مراقبت به راحتی نمیتوانند مسائل و مشکلات خود را برای فرد مطمئنی بیان کنند.بسیاری از مراکز شبانهروزی دچار کمبود کارمندند یا کارکنان فاقد مهارتهای لازم میباشند و نمیتوانند به نحو مناسب و جدی حرفهای کودکان را بشنوند.کودکی در تماس با خط تلفنی کودک در انگلیس چنین گفت:«بچهها دوست ندارند با مددکار تماس بگیرند چون او آنها را به راحتی نمیبیند و بچهها را جدی نمیگیرند؛ اصولا بزرگترها برای بچهها وقت ندارند» ( CLS ،1997).هم چنین هر قدر سن کودک کمتر باشد،احتمال این که مشکل خود را برای مددکار یا فرد دیگر مطرح کند،بیشتر است.از سوی دیگر کودکان زیر 14سال که نزد خانوادههای جایگزین مستقر بودند،اغلب احساس میکردند میتوانند مشکلات خود را
کودک احساس میکند دیگران او را دوست ندارند.حدود یک سوم از کودکانی که با مرکز خدمات تلفنی کودکان تحت مراقبت در لندن تماس گرفته بودند، دچار این احساس و تبعات آن بودند.
اسکن به والدین رضاعی،به خصوص مادر،بگویند.
مورد دیگر که بسیار شایع است،این که کودک احساس میکند دیگران او را دوست ندارند و او دوست داشتنی نیست.حدود یک سوم از کودکانی که با مرکز خدمات تلفنی کودکان تحت مراقبت در لندن تماس گرفته بودند،دچار این احساس و تبعات آن از جمله به دوش کشیدن مشکلات بدون وجود حامی،بودند.
4-احساس عدم مالکیت و عدم حریم شخصی
در بسیاری از مراکز مراقبت از کودکان بیسرپرست یا خانهها به علت مشکلات مالی و کمبود فضا یا مدیریت غلط،بینظمی خاصی در محیط حکمفرماست.در این شرایط کودکان از وسایل و لوازم یکدیگر استفاده میکنند، کارهای مربوط به محل زندگی تقسیم نشده است،اگر وسیلهای خراب شود،کسی اقدامی نمیکند،نظافت رعایت نمیشود و محیط برای مطالعه و خلوت کردن مناسب نیست. «دانیل»این مشکل در شبانهروزی را چنین توصیف میکند:«زمان امتحانات نهایی برای دریافت دیپلم باید مطالعهء زیادی انجام میدادم ولی نمیتوانستم؛چون همه عادت داشتند تا ساعت 5-4 صبح بیدار باشند.راهرو شلوغ و پر سر و صدا بود؛مرتبا در اتاقم را میزدند و چیزهای مختلف میخواستند یا به اتاقم میآمدند که با من صحبت کنند.تنها چیزی که آن زمان آرزو میکردم آرامش، سکوت و تنهایی بود که به آن نرسیدم».
5-وجود خشنونت در رفتارها و محیط
در مراکز مراقبت از کودکان بیسرپرست،رفتارهای خشونتآمیز کلامی و بدنی شیوع زیادی دارد.شلوغی این مراکز،سلیقههای متفاوت کودکان،کمبود امکانات،احساس محرومیت و...باعث این خشونتها میشود.اکثر کودکان که به خاطر خشونت با خط تلفنی کودکان تحت مراقبت اسکاتلند تماس گرفتند،مؤنث و به طور متوسط 14 ساله بودند.اکثر آنها کارکنان را در جریان مشکل خود گذاشته و نتیجهای نگرفته بودند.یکی از آنها میگفت:پس از مزاحمتی که یکی از نوجوانان برایم ایجاد کرده بود،ماجرا را برای یکی از کارکنان بازگو کردم و زخمهای به جا مانده را نشان دادم،او به من گفت«خودت را لوس نکن».
6-تصورات قالبی دربارهء کودکان بیسرپرست و بدسرپرست
کودکانی که در شبانهروزیها نگهداری میشوند و آنهایی که دارای ناپدری و نامادریاند دارای مشکلات و اختلالات احتمالی میباشند و این امر در کنار مطالبی که در خلال فیلمها و داستانهای جراید در سطح اجتماع گسترش مییابد،منجر به ایجاد یک تصور قالبی دربارهء این کودکان میشود.این تصورات در دراز مدت باعث میشود کودک به تدریج رفتارهایی بروز دهد که بعضا تأیید کنندهء افکار قالبی موجود دربارهء اوست.
معلم خشنی که با امر و نهی و ایجاد خشونت و تهدید کار خود را پیش میبرد یا در دانشآموزان ایجاد رقابت و حسادت افراطی میکند،برای بچههای شبانهروزی معلم مناسبی نیست و بر مشکلات آنها میافزاید.
اسکن
7-واکنشهای روان نژندانه
تحقیقات مختلف نشان میدهد میزان رفتارهایی که در طبقهبندی کلی رواننژندی میگنجد و بخش عمدهء آن را افسردگی و اضطراب تشکیل میدهد،در بین کودکان ساکن در شبانهروزیها بالاتر از کودکان عادی است.بررسی مرتضی(1372)در مورد کودکان شبانهروزی و عادی کلاس اول ابتدایی تا اول راهنمایی،مشخص کرد با بالا رفتن کلاس درس،میزان اضطراب،افسردگی،پرخاشگری و در مجموع واکنشهای رواننژندانه افزایش مییابد و در سطح پنجم ابتدایی یا اول راهنمایی به حد اکثر خود میرسد.دلیل این امر میتواند بروز فشارهای متزاید محیطی- آموزشی روی کودک و آغاز تعارضهای دورهء بلوغ باشد.هم چنین در این تحقیق، کودکان مؤنث به طور معناداری اضطراب، افسردگی،ترس و پرخاشگری و در مجموع رفتارهای رواننژندانهء قوی نسبت به پسران از خود بروز دادند.از سوی دیگر با افزایش مدت اقامت در شبانهروزی،واکنشهای رواننژندانه در اثر مکانیسمهای سازگاری، کاهش مییابد.
8-همانندسازی و الگوهای ناکافی در مراکز نگهداری
کودکانی که در یک مرکز شبانهروزی با یکدیگر زندگی میکنند،به علت زندگی نکردن با والدین از نظر همانندسازی و تقلید رفتارهای بهنجار دچار مشکلاتی میشوند،به نحوی که نقش والدین را افراد متغیر دیگر شامل مددکاری،مربی و سایر کودکان بزرگسال ساکن در شبانهروزی بازی میکنند.این موضوع باعث ایجاد مشکلات متعدد در هویت مردانه یا زنانهء کودک در آینده میشود.
9-آزارهای جسمی-جنسی فراوان در شبانهروزی و خانوادههای جایگزین
خط تلفن کودک در انگلیس گزارشهای ناراحتکنندهء زیادی دربارهء بدرفتاری جسمی و جنسی در شبانهروزی و خانوادههای جایگزین دریافت میکند. بیست و چهار کودک که نزد خانوادههای جایگزین به سر میبرند(15% تماس گیرندگان)اعلام کردهاند که مورد بدرفتاری جنسی و 20 نفر(12%)مورد آزار بدنی قرار گرفتهاند.
10-مشکلات تحصیلی و مدرسه
لایرنیز(1997)در بررسی وضعیت تحصیلی کودکان مراکز شبانهروزی به این نتیجه رسید که با وجود یکسان بودن مدرسهء کودکان عادی و شبانهروزی،این کودکان در کلاس درس و محیط مدرسه در انزوا قرار دارند،معلم با کودکان عادی بیشتر تعامل دارد و در کلاس درس به کودکان مراکز شبانهروزی بر چسب شبانهروزی میزنند(آدامز 1369).
رایزن(1939)با مطالعهء دانشآموزان دبیرستانی که محروم از یک یا هر دو والد بودند،به این نتیجه دست یافت که آنها در مقایسه با هم کلاسیهای خود رفتارهایی فراتر از سنشان نشان میدادند،شانس کمتری برای رهبری هم کلاسیها داشتند و احتمال مراجعهء
مشاور و مربی پرورشی مدرسه باید برنامهء ویژهای برای کودکان شبانهروزی تنظیم کنند و با آموزشهایی که به آنها میدهند،باعث ایجاد آرامش و روحیهء سازگاری با مسایل و مشکلات مختلف زندگی شوند.
اسکن آنها به مشاور مدرسه بیشتر بود.در تحقیق چاووشیفر (1379)مشخص شد میزان تنیدگی تحصیلی در نوجوانان عادی بیشتر از شبانهروزیهاست.علت این امر ممکن است ناشی از حساسیت زیادتر والدین به وضعیت تحصیلی فرزندانشان باشد-چیزی که در مورد کودکان شبانهروزی دیده نمیشود.
ویژگیهای معلمان و مربیان کودکان و نوجوانان ساکن در مراکز مراقبت
با توجه به ویژگیهای کودکان مراکز مراقبت و ظرافتی که کار با این کودکان میخواهد،هر معلم یا مربی ویژگیهای لازم برای تعلیم این افراد را ندارد.از سوی دیگر اگر معلم و مربی کودکان عادی رفتار و برخورد نامناسبی با آنها داشته باشند،این رفتار توسط والدین کودک تعدیل و تلطیف شده،صحبتهای لازم با سرعت بیشتری نسبت به کودکان شبانهروزی،با کودک عادی و در صورت لزوم معلم وی انجام میشود.با عنایت به اهمیت این موضوع،مدیر هر مدرسه باید کودکان و نوجوانان شبانهروزی را که در مدرسه ثبت نام کردهاند،شناسایی کند و با مشورت مشاور و مربی پرورشی مدرسه،کلاس درس و معلمی را که با ویژگیهای این کودکان و نوجوانان تناسب بیشتری دارد،انتخاب نماید.از سوی دیگر مربی پرورشی نیز باید برنامهء ویژهای برای وارد کردن این کودکان در برنامههای مختلف تربیتی مدرسه و ایجاد ارتباط مناسب با این کودکان داشته باشد.ویژگیهای لازم برای معلم و مربی کودکان و نوجوانان ساکن در مراکز مراقبت به طور خلاصه به شرح ذیل است:
1-برخورداری از سلامت روانی.
2-دارا بودن صبر و انعطاف در برابر کودکان و نوجوانان.
3-داشتن اطلاعات روانشناختی و تربیتی دربارهء مسایل مختلف کودکان،نوجوانان و احیانا کودکان شبانهروزی.
4-شوخ طبعی،محبت و توانایی برقراری ارتباط مناسب با کودکان و نوجوان.
در مجموع باید بگوییم معلم یا مربی باید شخصیتی سالم و قومی داشته باشد به نحوی که کودک شبانهروزی بتواند او را الگو قرار دهد و با وی همانندسازی کند.معلمی که ویژگیهای فوق را دارا باشد،میتواند صفات مثبتی چون مسئولیتپذیری،صداقت و غیره را در کودک و نوجوان ایجاد کند.معلم خشنی که با امر و نهی و ایجاد خشونت و تهدید کار خود را پیش میبرد یا در دانشآموزان ایجاد رقابت و حسادت افراطی میکند،برای بچههای شبانهروزی معلم مناسبی نیست و بر مشکلات آنها میافزاید.
گاهی پیش میآید که کودکان شبانهروزی از سوی سایر کودکان مورد مزاحمت و تمسخر قرار میگیرند و کلماتی ناشایست مثل بیوالدین و غیره به آنها گفته میشود.کارکنان مدرسه،به ویژه ناظم باید با دقت مراقب این حرکات و گفتارهای ناپسند دانشآموزان باشد.«اعظم»اکنون پس از
یکی از مهمترین عوامل ایجاد و تقویت اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان به ویژه آنها که کمرو بوده، تجارب ناموفق و آسیبزا دارند، افزایش فعالیتهای موفق است.
اسکن سالها دربارهء مسائل زمان ورود به دورهء ابتدایی چنین میگوید:
«زمانی که در شبانهروزی بودم و مدرسه میرفتم،من و بیشتر بچههای شبانهروزی همسن من تا مدتها فقط معنای کلمات خواهر و برادر را میفهمیدیم و کلماتی مثل خاله،دایی،عمه و عمو که در مدرسه میشنیدیم برایمان نامفهوم بود.بعضی بچههای شرور در مدرسه به من حرفهایی میزدند که معنی آنها را نمیفهمیدم مثل...».
وظایف کارکنان مدرسه در قبال فرزندان شبانهروزی
به طور کلی وظایفی که کارکنان مدرسه در قبال کودکان شبانهروزیها دارند، به شرح ذیل است:
1-برقراری ارتباط مناسب و صمیمانه با کودک:کارکنان مدرسه باید در این مورد اهتمام زیادی داشته باشند،زیرا کودکان شبانهروزی اغلب احساس تنهایی و بیحمایتی میکنند و کارکنان شبانهروزیها گرفتارتر از آن هستند که با آنها صحبت کنند. 2-تشویق به شرکت در بازیهای ورزشی و فعالیتهای پرورشی-تربیتی مدرسه.
3-استعدادیابی کودکان و نوجوانان و سوق دادن آنها به سوی زمینههای مورد علاقهشان.
4-ایجاد احساس مسئولیت،پیروی از مقررات اجتماعی و ایجاد نظم.
5-آموزش مهارتهای اجتماعی: مربی پرورشی و مشاور مدرسه دربارهء دوستیابی،برقراری ارتباط با افراد مختلف اعم از همسالان،اولیای مدرسه و افراد اجتماع،توانایی نه گفتن به پیشنهادهای مضر،آموزشهای لازم را بدهند و تمهیداتی فراهم کنند که رفتارهای فرد به معیارها و هنجارهای زندگی افراد عادی نزدیک شود.
6-آموزش مهارتهای«کنار آمدن با تنیدگی روانی»6: مشاور و مربی پرورشی مدرسه باید برنامهء ویژهای برای کودکان شبانهروزی تنظیم کنند و با آموزشهایی که به آنها میدهند،باعث ایجاد آرامش و روحیهء سازگاری با مسایل و مشکلات مختلف زندگی شوند.
7-ایجاد موقعیت و جایگاه اجتماعی برای کودکان و نوجوانان شبانهروزی در مدرسه:کارکنان مدرسه به فراخور وضعیت دانشآموز، مسئولیتهای مختلفی را به این دانشآموزان بسپارند و آنها را درگیر فعالیتهای سازنده نمایند،به نحوی که وجههء مناسبی در بین همسالان پیدا کنند.
8-بررسی معاشرتها و دوستیها: وجود ارتباطات و دوستیهای مناسب میتواند کاربردی بسیار مفید برای آنها داشته باشد.در دوستی فرزندان شبانهروزی با افراد طبقهء اجتماعی-اقتصادی بالا،احتیاط شود،زیرا این امر منجر به مقایسه و احساس محرومیت و ناکامی میشود.
9-کمک به رشد اخلاقی-مذهبی: همان طور که در بخشهای قبل اشاره کردیم، کودکان شبانهروزیها دارای ضعفهای اساسی در همانندسازی با والدین میباشند و بعضی از آنها از نظر شکلگیری فراخود7دچار
هر چند فرشتگان آسمانی پشتیبان کودکان بیسرپرست و یتیماند، ولی به هر حال کارکنان مدرسه باید رسیدگی بیشتری به آنها داشته باشند تا جلوی آزارهای احتمالی افراد مختلف گرفته شود.
اسکن مشکلاتیاند.برای جبران این ضعف هر یک از کارکنان مدرسه،به ویژه مربی پرورشی و مشاور،باید آموزشهای مستقیم و غیر مستقیم مذهبی-اخلاقی را به آنها ارائه کنند. 10-ارائهء الگوهای رفتاری مناسب توسط کارکنان مدرسه:به طور کلی انسان در هر موقعیت از زندگی خود نیاز به الگوی رفتاری دارد.علاوه بر پیامبر بزرگوار اسلام و معصومین که کاملترین اسوهها و الگوهای رفتاری برای همهء انسانها میباشند،انسانهای رشد یافته در ابعاد گوناگون نیز میتوانند الگو برای کودکان و نوجوانان قرار گیرند(افروز،1380).
وجود الگوهای رفتاری،امید،تلاش و اعتماد به نفس فرد را افزایش میدهد.آشنایی کودکان و نوجوانان با بعضی از همسالان خود یا اشخاصی که در زندگی به رغم سختیها توانستهاند به موفقیت برسند،موجب الگوبرداری و تکمیل همانندسازی در فرزندان شبانهروزی میشود.
11-ارزیابی و افزایش اعتماد به نفس در فرزندان شبانهروزی:ارزیابی و شناسایی کودکانی که اعتماد به نفس و احترام به خود ضعیفی دارند،کار دشواری است،زیرا این حالات با مشکلات و اختلالات رفتاری و گفتاری در ارتباط است.کودکان شبانهروزی که مبتلا به شب ادراری،پرخاشگری یا افت درسیاند،احتمال دارد دچار کمبود اعتماد به نفس هم باشند.سؤالی که در این جا مطرح میشود این است که ابتدا کدام یک از این دو مورد اصلاح شود؛اعتماد به نفس یا اختلال رفتاری؟بسته به شرایط هر کودک و شدت اختلالی که وجود دارد،وضع متفاوت میشود؛در بسیاری موارد میتوان کار را به صورت توأم انجام داد.
برای رفع کمبود اعتماد به نفس جست و جو و فعالیت در دو حوزهء زیر لازم است:
الف)بررسی استعدادها و علایق:مشاور و مربی پرورشی باید وضعیت استعداد و علایق کودک را مشخص نمایند؛این که او از چه فعالیتهایی لذت میبرد و چه کارهایی را میتواند به خوبی انجام دهد و غیره.برای بررسی این موارد و نیز وضعیت هوشی،میتوان از آزمونها نیز سود جست.
ب)بررسی هدفها و ایدهآلهای کودک و نوجوان: مشاور و مربی پرورشی باید به بررسی اهداف و ایدهآلهای فرد بپردازند.در این جا ممکن است ابهام و اختلال هویت مشخص شود.از سوی دیگر باید تفاوت بین خود واقعی و خود ایدهآل فرد بررسی شود.برای انجام دقیق این مورد میتوان از آزمونهایی مثل خودپندارهء راجرز سود جست.مشاور،مربی پرورشی و معلم در مورد کودکان عادی به راحتی میتوانند از طریق والدین اطلاعات تکمیلی مناسبی برای کار در دو محور بالا به دست آورند،ولی در مورد دانشآموزان ساکن در شبانهروزی این امر دشوار است و برای کسب اطلاعات بیشتر از وضعیت کودک،باید با مددکار او در شبانهروزی تماس گرفته شود.
12-ایجاد تجربههای موفقیتآمیز:یکی از مهمترین عوامل ایجاد و تقویت اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان به ویژه آنها که کمرو بوده،تجارب ناموفق و آسیبزا دارند،افزایش
فعالیتهای موفق است.برای این منظور لازم است آنها در برنامههای مختلف آموزشی،پرورشی و ورزشی مدرسه شرکت کنند و با سعی و تلاشی که از خود نشان میدهند،به موفقیتهایی برسند.واقعیت آن است که فرزندان ساکن در شبانهروزی در گذشتهء خود شکستها و محرومیتهای زیادی را تجربه کردهاند،حال هر قدر در انجام فعالیتهای مختلف با موفقیت بیشتری مواجه شوند،حس احترام به خود و اعتماد به نفس آنها تقویت میشود.در این موارد، معلم و سایر کارکنان مدرسه باید با توجه به شرایط دانشآموز برنامههایی(آموزشی و تربیتی)برای وی تنظیم کنند که در بیشتر موارد،آنها بتوانند با تلاشی معقول موفق شوند، سپس مورد تشویق قرار گیرند.در این مسیر باید به نفس تلاش مستمر اهمیت زیادی داده شود و ارائهء الگوهای مناسب نیز مورد نظر باشد.
13-بررسی هر گونه آزار دیدگی جسمی-جنسی کودک در محیط شبانهروزی یا مدرسه:هر چند فرشتگان آسمانی پشتیبان کودکان بیسرپرست و یتیماند،ولی به هر حال کارکنان مدرسه باید رسیدگی بیشتری به آنها داشته باشند تا جلوی آزارهای احتمالی افراد مختلف گرفته شود. کارکنان مدرسه باید این احتمالات را در نظر داشته باشند که مددکار شبانهروزی در دسترس نیست،نزدیک شدن به مددکار برای صحبتهای خصوصی مثل مطرح کردن مورد آزار قرار گرفتن کار دشواری برای کودکان کم سن است و این که کودک اعتماد کافی به کارکنان شبانهروزی ندارد؛پس لازم است در مدرسه،مشاور و مربی پرورشی گوش به زنگ مسائل مربوط به هر گونه آزار این کودکان باشند.
پس از بررسی رویدادهای ناگوار و آزار دهندهء کودکان این موضوع مشخص شده است که اگر کودکان احساس نکنند که میتوانند در مقابل بزرگسالان آزار دهنده از اگر کودکان احساس نکنند که میتوانند در مقابل بزرگسال آزاردهنده از خود دفاع کنند، فعالیتهای دفاعی دیگر برای آنها موفقیتآمیز نیست. اسکن خود دفاع کنند،فعالیتهای دفاعی دیگر برای آنها موفقیت آمیز نیست( C.L.S ،1997)؛از این رو مربیان باید در مدرسه بر تقویت اعتماد به نفس کودک و این که او میتواند از خودش دفاع کند و در هنگام خطر از دیگران کمک بخواهد،تأکید نمایند.