شعر (من می فهمم) 735 استثنایی نیکان یک شهرضا بازدید : 85 شنبه 18 آذر 1391 نظرات (0) (من می فهمم) کودکی معلولم، و ز خود می پرسم: راه من چیست؟ کی ام؟ منِ گم کرده وجود از کجا زندگی آغاز کنم؟ گوئیا می بایست باور هستی روح خود را از بن لفظ عقب ماندگی آغاز کنم! من نمی دانم لیک همگان نام مرا این چنین می خوانند تو نمی دانی نیز نیک من می فهمم، سایه ی این واژه ریشه سبز مرا می سوزد و به سر شاخه ی اعماق وجودم هر دم، لرزه می اندازد معنی خشک عقب مانده گی ام آن چنان سنگین است که دل پاک مرا می شکند تو نمی بینی لیک نیک من می دانم این{تو}یی که تو به من بخشیدی سد پویایی من بند پاهای من است ای امید بودن، سینه زندگی ام ز هوایت خالی است رهنمای من کیست؟ من به سو سوی امید چشم خود می دوزم بندهایم بگشا تو بخوان نام مرا بشناسان تو مرا ز شما می پرسم من چرا نتوانم؟ بر سر شاخ دلم برگ سبزی بنشان من اگر پاییزم دست من گیر که تا خود ز جا برخیزم برچسب ها شعر , کودک معلول , کودک استثنایی , نیکان یک , شهرضا , کودک کم توان ذهنی , عقب ماندگی ذهنی , استثنایی شهرضا ,
ارسال نظر برای این مطلب متن شما نام آدرس سایت ایمیل کد امنیتی ارسال نظر خصوصی فقط برای نویسنده ذخیره مشخصات